128 متن کوتاه درباره تنهایی انسان برای استوری و پست

یکی از زمانهایی که انسان نیاز به خودشناسی دارد، زمان تنهایی است. تنهایی در طول دوران زندگی برای هر شخصی نیاز است. خیلی از افراد در زمان تنهایی، هم خود و هم افراد اطراف خودشان را به خوبی میشناسند. خیلی از افراد که در شبکههای اجتماعی کار میکنند علاقه دارند تا از متنهای کوتاه در مورد تنهایی انسان با خود و خدای خود برای پست و استوری در شبکههای اجتماعی مانند اینستاگرام، تیک تاک و واتساپ استفاده کنند. حتی برای ارسال پیام در مورد متنهای تنهایی برای شخصی که مدنظر شما است، میتوانید از این متنهای کوتاه تنهایی استفاده کنید.
تنهایی یعنی اینکه اگه تا یه هفته گوشیتو خاموش کنی
برات مهم نباشه
من
برای ماندنت جان دادهام
تو برای رفتنم
نذر کردهای…
امروز عکس تنهاییم را قاب گرفتم
عکسی در ابعاد
سه در بی نهایت…!
این روزها که می گذرد
یک ترانه تلخ
قصه ی تنهایی های مرا می سراید
سمفونی گوش خراشی است
روزهاست پنبه دگر فایده ندارد
……باید باور کنم
تنهایم
خداوندا اگر جایی
دلی بیتاب دلدار است…
نمیدانم چطور
خودت پا در میانی کن…
یه دریا اشـــــــــــــــک برای ریختن دارم…
یه دل گرفته…
یه زندگی پر از خالــی…
من سرشارم از تنــهایـــــــــی…
چه خوب است گاه گاهی دروغ بگویی به دلت
و نگذاری که بداند بینهایت تنهاست
در زنامهای زندگی میکنیم
که اگر کسی بگوید تنها هستم با تعجب و گاهی هم تحقیر سرهای زیادی به سمتش خم میشود…
چرا؟!
انقدر عجیب است دیدن انسانی که ارزش خودش را بالاتر از بودنهای موقت و عشقهای دروغی میداند؟!
بیهوده نقاش بوده ام این همه سال
به چشم هایت که می رسم ، قلم موها خیس می شوند
به لب هایت که می رسم دستم می لرزد
رنگ ها می گریزند و قاب های خالی ، تنها نبودن تو را به دیوار زندگی ام می کوبند
قلبم مدتهاست گرفتار یک سکوت بیپایان است…
من از نسلی هستم که
مهمترین حرفهای خود را بر تنهاییاش هک کرده است…
تنهـــایـــی همیـــــن اســــت
تکــــرار نا منظــــم من بــــی تـــو…
بــی آنـــکه بــدانـی برای تو نفـــس میکشـــــم…
اما چه رنجی است لذت ها را تنها بردن و چه زشت است
زیبایی ها را تنها دیدن و چه بدبختی آزار دهنده ای است تنها خوشبخت بودن ،
در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است .
ما به هم نمیرسیم
اما بهترین غریبهات میمانم
که تو را همیشه دوست خواهد داشت
این روزها در خودم به دنبال یک کلیک راست میگردم
تا از خودم یک copy بگیرم و کنار خودم paste کنم…ش
شاید از این تنهایی خلاص شدم
می خواهم برایت تنهایی را معنی کنم
در ساحل کنار دریا ایستاده ای و هوای سرد و صدای موج
به خودت می آیی یادت می آید دیگر نه کسی است که از پشت بغلت کند
نه دستی که شانه هایت را بگیرد و نه صدایی که قشنگ تر از صدای دریا باشد
فقط چند قطره اشک و تصویر لعنتی
بهتره آدم کسی رو نداشته باشه و تنها باشه
تا کسی رو داشته باشه و تنها باشه
دنیـــــا ، تنهایی های زیادی داره ؛
اما ،
تنهاییِ مَــن دنیایی داره
ما به هم نمیرسیم
اما بهترین غریبهات میمانم
که تو را همیشه دوست خواهد داشت
کسی که تنهایی رو قبول کرده
دیگه منتظر اومدن کسی نیست
اینجا ؛ احساس ، فروشی شده …
عشق ، اجاره ای شده …
و تنهایی هم برای ما آدم شده …
در برهوت بی کسی ، تنها تو همزاد منی
ای نازتر از خواب شبم ، آیا تو هم یاد منی ؟
از تنها بودنم راضی نیستم
ولی خوشحالم با خیلیا نیستم
چرا بودنت راست و ریست نمـــی شود ؟!
من که تمام پازل های تنهایـــی ام را درست چیده ام
کم نامه ی خاموش برایم بفرست
از حرف پرم گوش برایم بفرست
دارم خفه می شوم در این تنهایی
لطفا کمی آغوش برایم بفرست
بر تنهایی خویش سجده میکنم
وقتی میبینم انسانها
چه بیوفایند و
در مواقع سختی و نیاز
چطور تنهایت میگذارند
تنها …
تنها صفتی است که هفت میلیارد موصوف دارد …
بلندترین شاخه ی درخت
یک واژه را خیلی خوب می فهمد و آن هم تنهاییست
گاهی باید دور خودت یک دیوار تنهایی بکشی
نه برای اینکه دیگران را از خودت دور کنی
بلکه برای اینکه ببینی چه کسی برای دیدنت
دیوار را خراب میکند
خیالی نیست …
میان این همه نااهلی
اگر ، اهلی چشمانت شوم که عجیب نیست
عجیب این همه تنهاییست
بعد از اهلی شدن …
گر بدانم نیستی ، غمی نیست ز تنهایی
اینکه هستی و تنهایم ، غم دارم
اگر یک روز از من بپرسند:
قویترین زنان دنیا چه کسانی هستند؟
جواب میدهم:
زنانی که تنهایی را یاد گرفتهاند
وقتی تمام احساس دلتنگیت را با یک “به من چه” پاسخ میگیری
“به کسی چه” که چقدر تنهایی …؟
عشق من تو باش
نه برای اینکه در این دنیای بزرگ تنها نباشم
تو باش تا در دنیای بزرگ تنهایی ام تنهاترین باشی
به تنهایی عادت کن
و در این دنیا به هیچکس وابسته نباش!
حتی سایهات
هنگام تاریکی تو را ترک میکند
دستم را گرفت و با خود برد…
همه هرچقدر هم تلاش کردند نتوانستند…
چه قدرتی . چه عظمتی . تنهایی
وصال در عشق بس چه دارد حیرانی
من نگویم رسیدم به وصال
اما دیده ام ناله ی عاشقی در تنهایی
گریان سخن می گفت
می کرد حق حق و بی تابی
ای کاش می شد اینگونه عاشق شد
تنهایی را باید با خط بریل نوشت
چون فقط نوشتن آن کافی نیست
باید لمسش کرد
رابطه هایــــــــی که
تنهایی دلیل شکل گیریشون میشه
عاقبتشون دوباره تنــــــــــــــــهایی میشه…..!
این شعرها دیگر برای هیچکس نیست
نه ! در دلم انگار جای هیچکس نیست
آنقدر تنهایم که حتی دردهایم
دیگر شبیه دردهای هیچکس نیست
من و تنهایی با یکدیگر انس گرفتهایم
به همدیگر عادت کردهایم
و از دوستی با هم لذت میبریم
عشــــقتـــــــ ـــ شوخــــی زیباییـــــــــ ـ بود که با قلــــــب من کردی
زیبــا بـــــود …امّا…شوخیـ ــــــــ بــــود
حالا . . .
تو بی تقصیریـــــــ ! خدای تو هم بی تقصیر است
تمام این تنهایی تاوان اشتباه خود من است
من چه تنها و غریبم بی تو در دریای هستی
ساحلم شو غرق گشتم بی تو در شبهای مستی
تنهایی دوست داشتنی نیست
اما خواستنیتر از تمام
«دوستت دارم»های مسموم است
مگر تا کجا
میتوانی به دلت بگویی:
ببخشید که باورم شد؟
با همه بوده است ، عجب هرزه ایست … این تنهایی !
می بینی ای لحظه های خالی از احساس تهی
می بینی که چه صدای خرد شدن دست های خزان شده اش
در دست های تنهایی کسل آور است و تو را نیز بی رمق می کند
آه ، پس او چه می گفت ؟
ه تنهایی عادت کردم
اما گاهی اوقات عمیقاً دلم میخواهد
من هم عزیز دل کسی باشم
تنهاییم را با کسی قسمت نخواهم کرد…
یک بار قسمت کردم، چندین برابر شد…
غریبانه شکستم من اینجا تک و تنها
دل خسته ترینم در این گوشه دنیا
ای بی خبر از عشق که نداری خبر از من
روزی تو آیی که نمانده اثر از من
تنهایی
نتیجه توافقهای بیقید و شرط
من با خودم است
تنهاییم را با کسی قسمت نخواهم کرد…
یک بار قسمت کردم، چندین برابر شد…
و بعد از تو دلم از عطش عشق طغیان کرد
گاه از دو روزنه ی رخسارم
گاه در نگاهی پوچ در تاریکی شب هایم
گاه در باز دمی اندوهناک که با زحمت
از قفس آزاد شده و پایانش خدا را شکر می گویند
و گاه در وجودم که به هیچ پایانی نمی رسید مگر تنهایی
آدمها به همان سرعت که آمدهاند، میروند
تنهاییات را محکم بچسب
اینجا کسی
به زانوهای در آغوش کشیدهات
حسادت نمیکند
تنهایی را ترجیح میدهم به تن هایی که روحشان با دیگریست
من
برای ماندنت جان دادهام
تو برای رفتنم
نذر کردهای…
هرگز نگذارید
تنهایی
شما را به آغوش کسی بسپارد که
میدانید به او متعلق نیستید
نمی دانم دوستش دارم یا نه؟!
با هم قدم میزنیم
با هم میخوابیـم
دلم که میگیرد، آغوشش را بـــاز می کنـــــد
و بر گونه هایم بوسه میزند
اما نمی دانم دوستش دارم یا نه؟!
” تنهاییـــــم را ” . . .
خداحافظ ای قصه ی عاشقانه خداحافظ ای آبی روشن دل
خداحافظ ای عطر شعر شبانه خداحافظ ای همنشین همیشه
خداحافظ ای داغ بر دل نشسته تو تنها نمی مانی ای مانده بی من
تو را می سپارم به دل های خسته
می دانی عشق یعنی چی؟
خیال نمی کنم بفهمی
هیچکس نمی داند من چه حالی دارم! هیچکس …
دلم از تنهایی می پوسید و دردهای ناگفتنی توی دلم تلمبار می شد.
آدم عاشق باشد و نتواند به کسی بگوید،غم انگیز نیست…؟
باور کردم تنهایی را چقدر دلم کسی را نمی خواهد امشب…
گاهی تنهایی آنقدر قیمت دارد که درب را باز نمی کنم
حتی برای “تو” که سالها منتظر در زدنت بودم
روزی صد بار با هم خداحافظی کردیم اما افسوس معنای
خداحافظی را زمانی فهمیدم که تو را به خدا سپردم . . .
تنهایی هیولای عجیبیست
روزهای هفته را می بلعد
غروب جمعه بالا میاورد…
نه اینکه زانو زده باشم …
نــــــــــــــــــــــــــــــــــه !!!
فقط تنهایی سنگین است !
حالا که رفتنی شده ای طبق گفته ات
باشد، قبول…لااقل این نکته را بدان:
آهن قراضه ای که چنان گرم گرم گرم
در سینه می تپید،
دلم بود…
نا مهربان.. خداحافظ
دنیا بدهکار من است
تمام صبحهایی را
که طعم تلخ چای را
تنهایی چشیدم
حتما نباید مدت ها دور از تـــو باشم . . . تا تنـها شــــــوم
یک روز من بی تـــو، یک عمر تنهاییست
اگر تنهایی ام چشم مرا بست
اگر دل از تنم افتاد و بشکست
فدای قلب پاک آن عزیزی
که در هر جا که باشد یاد ما هست
انگشتت را هر جای
نقشه خواستی بگذار
فرقی نمیکند
تنهایی من
عمیقترین جای جهان است
و انگشتان تو
هیچ وقت به عمق فاجعه پی نخواهند برد
همیشه نمی توان زد به بیخیالی و گفت:
تنها آمده ام …. تنها می روم !
یه وقتایی
حتی برای ساعتی یا دقیقه ای
کم می آوری
دل وامانده ات یک نفر را می خواهد !
اه لعنتی دوست داشتنی…نه میتونی بگذری… نه میتونی…
خداحافظ ، تو ای همپای شب های غزل خوانی
خداحافظ ، به پایان آمد این دیدار پنهانی
خداحافظ ، بدون تو گمان کردی که می مانم
خداحافظ ، بدون من یقین دارم که می مانی !
گاهی
آدمها دلگیر و دلتنگ هستند
آرام با یک بغل تنهایی، کنج اتاقشان میخزند
گاهی
آدمها
تا اطلاع ثانوی تعطیل هستند
لطفاً بعداً مزاحم شوید
از آنسوی تنهایی
از آنسوی بغض
از آنسوی باران
کسی صدایم میکند؛
تو بگو … بروم یا بمانم؟!
تنهاترین لحظه در زندگی یک نفر
وقتی است که
از هم پاشیدن دنیایش را میبیند
و تمام کاری که میتواند بکند
این است که مات و مبهوت خیره شود
تنهایی
تمام سالهاییست
که به جای تو
کسی را دوست نداشتهام
دلم می خواست با هم دیگه تنهائی رو قال بذاریم
دل بکنیم از این قفس، برای هم بال بذاریم
سر بذاریم رو دوش هم ، برای هم گریه کنیم
با همه مهربون باشیم ، برای هم گریه کنیم
در قفس تنهاییم تنها یاد توست
که مرا به اوج همه ی دوست داشتنها به پرواز در می آورد
همه در دنیا کسی را دارند برای خودشان:
خسرو و شیرین
لیلی و مجنون
ویس و رامین
تو و او
من و تنهایی
وقتی به تو فکر می کنم
جاده می آید…
وقتی در جاده می روم تو همراهم نیستی…
تو و جاده در تنهایی من همدستید…
شبیه برگ پاییزی ، پس از تو قسمت بادم
خداحافظ ، ولی هرگز نخواهی رفت از یادم
خداحافظ ، و این یعنی در اندوه تو می میرم
در این تنهایی مطلق ، که می بندد به زنجیرم
این روزها در خودم به دنبال کلیک راست میگردم
تا از خودم یک copy بگیرم و کنار خودم paste کنم
شاید از این تنهایی خلاص شدم
دلم کار دست است
خودم بافتمش…
تارش را از سکوت
پودش را از تنهایی….
همین است که خریدار ندارد…
تو که میدانستی با چه اشتیاقی…خودم را قسمت میکنم
پس چرا …زودتر از تکه تکه شدنم…جوابم نکردی…برای
خداحافظی …خیلی دیر بود…خیلی دیر !!
هرجا چراغی روشنه از ترس تنها بودنه
ای ترس تنهایی من، اینجا چراغی روشنه
بس که دیوار دلم کوتاه است
هرکه از کوچه “تنهایی” ما می گذرد
به هوای هوسی هم که شده
سرکی می کشد و می گذرد
تنهاییم را به گردن هیچکس نمی اندازم
گردن هیچکس تاب این همه سنگینی را ندارد !
تو رفتهای
و من از تنهایی
ککام هم نمیگزد دیگر
حالا باز هم بگو دروغ گفتن بلد نیستی
چه کسی می داند که تو در پیله ی تنهایی خود تنهایی ؟
چه کسی می داند که تو در حسرت یک روزنه در فردایی ؟
پیله ات را بگشا تو به اندازه ی یک پروانه زیبایی
فکر میکردم آنقدر از نگاهم بیزار شده ای که دور دور رفته ای…
اما دور شده بودی تا پا به پا شدنت را نبینم…و اشکهای
خداحافظی را !!
همین تو
که حتى فکرش را هم نمیکنى
میتوانى مرهم تنهایی یک نفر باشى
خودت را از او دریغ نکن
نـتــرس از هجــوم حـضـــورم ..
چــــیزی جــز تَـنهــایـے مُـطلـَــق با من نیـــست…
تنهایی قشنگترین و بیمنتترین حس دنیاست
چون برای داشتنش نیاز به هیچکس نداری
خورخه لوئیس بورخس
قویترینها بین ما کسانی هستند
که در تنهایی گریه میکنند
و دردی دارند که کسی درمان آن را نمیداند
جلد گرفته ام عشقم را با خیال و خاطره…
مبادا که تا بخورد حتی گوشه ی احساسم زیر دست این همه تنهایی…
همیشه از همان ابتدای آشناییمان در هراس چنین روزی بودم و کابوس خداحافظی
را میدیدم اکنون شد آنچه نباید میشد
خداحافظ دلیل بودنم خداحافظ . . .
کــآش فقـــط بودی…
وقتی بغـــض میکردم …
بغلــــم میکردی و میگفتی …
ببینــــم چِشــآتو …
منـــو نیگــــا کُن …
اگه گریــــه کنی قهر میکنــــم میرم!
تنهــایی یعنی
بیــن آدمــایی بـاشی که میگن دوستت دارن
ولــــــی
کــنار دلتنگیات نیـــــستن!!
مثل آتیش تو صحرا
یا که طوفان تو دریا
مثل ظلمت توی شب ها
جون به لب موندم و تنها
تــو هم تلخ بودی
تلــــخ درست مثل قطرههای فلج اطفالی
که در کودکی به خوردم میدادند
غافل از اینکه این بار تلخی تــــو دلم را فلــــج کرد
تنهایی زمانی است که کسی را از دست می دهی؛
اما یگانگی زمانیست که خودت را در می یابی …
من و غم همچون برادر ، دست الفت داده ایم
رشته ی این دوستی محکم کند تنهایی ام
آینه نگاه میکنم بیست و هفت بار عکس خودم را قد میکشم!
و به اندازهی بیست و هفت سال کوچکتر میشوم!
گریهام میگیرد،گریه میکنم!
بزرگ که میشوم بغض تمام گریههایم را میخورد….
چقدر زود بزرگ شدم….
هزار نفر در حسرتِ تو
تو در حسرتِ یکی
و چقدر
همه تنهاییم!
آهای سهراب
قایق دیگر جوابگو نیست ، کشتی باید ساخت
اینجا مثل من تنها زیاد است…
گرفته
جنگل تنهاییام را
درد در آغوش، بیا آتش بزن
قلب مرا از درد راحت کن …
شبها، پرندههایش میروند؛
روزها، ستارههایش؛
ببین، آسمان هم که باشی؛
باز تنهایی …
وقتی که تنهایی میاد ، حس می کنم که بی کسم
ثانیه ها نمی گذرن ، هیچ موقع فردا نمیآد
دلم دیگه زندگی رو با اینهمه درد نمیخواد
زیاد خوب نباش …
زیاد دم دست هم نباش …
زیاد که خوب باشی دل آدمها را میزنی …
آدمها این روزها عجیب به خوبی، به شیرینی، آلرژی پیدا کردهاند …
زیاد که باشی، زیادی میشوی …
ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﯾﺮﺍنسلت ﺭﻭ به ﺟﺎﯼ ۱۴۴ ﺑﺎ ۱۴۱ ﺷﺎﺭﮊ ﮐﻨﯽ !
ماهیگیر دلش سوخت
این بار ماهی بود که از تنهایی قلاب را
رها نمی کرد
مینویسم تو سنجاق میکنم روی قلبم، و تپیدن آغاز میشود.
تو در تمام لحظههایم تکرار میشوی اما هیچگاه تکراری نمیشوی.
همیشه با من بمان هیچکس عاشقانهتر از من، نمیتواند تو را بسراید.
هفت شهر عشق
شهر اول : نگاه و دلربایی
شهر دوم : دیدار و آشنایی
شهر سوم : روزهای شیرین و طلایی
شهر چهارم : بهانه ، فکر جدایی
شهر پنجم : بی وفایی
شهر ششم : دوری و بی اعتنایی
شهر هفتم : اشک ، آه ، “تنهایی”
یک دوست خیالی که واقعا دوستت باشه
خیلی بهتر از
یک دوست واقعی که خیال می کنی دوستته
دستم، دست دیگرم را میگیرد
تا گم نشوم
میان این همه تنهایی
بعضی شب ها من هستم
و یک پنجره تنهایی !
و ماهی که از پشت پنجره
زل می زند به تنهاتر از خودش!
پیش روی من تا چشم یاری میکند دریاست
چراغ ساحل آسودگی ها در افق پیداست
در این ساحل که من افتاده ام خاموش
غمم دریا ، دلم تنهاست
دست بر شانه هایم میزنی تا تنهایی م را بتکانی ، به چه می اندیشی ؟ تکاندن
برف از روی شانه آدم برفی
ببينمت گونه هايت خيس اسـت
باز با اين رفيق نابابت
نامش چه بود ؟
هان !
باران …
باز با باران قدم زدی ؟!
هزار بار گفتم
باران رفيق خوبی نيست برای تنهايی ها
همدم خوبی نيست برای درد ها
فقط دلتنگی هايت را خيس و خيس تر میکند
بس که دیوار دلم کوتاه است، هرکه از کوچه تنهایی ما می گذرد ، به هوای هوسی
هم که شده ، سرکی می کشد و می گذرد
آنقدر با تنهایی انس گرفتم که دیگر زبانش را می فهمم
و فهمیدم تنهایی هم می تواند عشق خوبی باشد
به شرط اینکه درکش کنم
دارم خفه میشوم در این تنهایی
لطفا کمی آغوش برایم بفرست
هواهای دونفره را تنهایی قدم زدم
با یاد کسانی که هوای مرا نداشتند
زنها تنهاییشان را گریه میکنند
و
مردها گریههایشان را تنهایی
تنهایی یعنی
دوست داشتنات
مثل رؤیایی میان این خوابها
خوبی اینکه کسی تو زندگیت نیاد اینه که کسی هم قرار نیس بره که ضربه بخوری.
تنهایی قشنگترین و بیمنتترین حس دنیاست
چون برای داشتنش نیاز به هیچکس نداری
در آن زمان که به شدت احساس تنهایی میکنی
مطمئن باش که
یکی برای دیدنت لحظه شماری میکند
به راستی تسلی بزرگی است
که کسی بتواند
در زمانهای درد و تنهایی و فراق
دست کم یک خاطره کامل درخشنده را به یاد آورد