سرگرمیمتن و اس ام اس

58 متن طولانی شکست عشقی و جدایی (کپشن و استوری)

اگر قصد دارید تا برای پست ها و استوری اینستاگرام و دیگر شبکه های اجتماعی، یک کپشن با مضمون متن شکست عشقی و طولانی بنویسید، و نیاز به یکسری جملات بسیار خاص و زیبا هستید، در این بخش از سایت کوک باش، این کار را برای شما انجام داده ایم. شکت خوردن در عشق برای خیلی از افراد رخ می دهد، اما برخی از شکست های عشقی، هیچ وقت از یاد آدم ها نخواهد رفت. برخی مواقع نیاز هست تا دوباره با گفتن یک پیام طولانی در مورد شکست عشقی و یا جدایی، یاد آن اتفاق تلخ را تکرار کنیم.


مادرم میگفت :

به دیوار تکیه کن

ولى به مردها ، نه …!

که دیوار اگر پشتت را خالى کرد

سنگ است و گچ، نهایت سرت میشکند …!

ولى اگر مردى رهایت کرد

دلت میشکند

روح و تمام زندگیت میشکند

و زنى که بشکند

سنگ میشود، سرد و سخت

که نه میخندد، و نه میگرید …!

و این یعنى فاجعه…!
فاجعه زنیست که از دلداده گى ترسیده


خاطرات من همیشه باعث مرگ من بود
جنگ با قلبم برای کشتنت شد کار هر روز
خاطرهات سلاح سرد قلب منن
کارهای خوبت حتی زیادشم کمن
یادت باشه کسی ک رفت تویی نه من


ما را شکست خورده
ما را با اشک‌هایمان رها کردند
و رفتند
و از آن روز بود که ما
بخشیدن را از یاد بردیم …

این روز‌ها تلخ می‌گذرد
دستم می‌لرزد از توصیفش
همین بس که
نفس کشیدنم در این مرگِ تدریجی
مثل خودکشی است با تیغِ کُند

لحظه‌ای طول می‌کشد تا مجذوب کسی شوی
ساعتی طول می‌کشد تا به او علاقه‌مند شوی
و یک روز طول می‌کشد تا عاشقش شوی
اما یک عمر طول می‌کشد تا فراموشش کنی


وقتی تو را ندارم، سکوت سرد فاصله ها تنم را می‌لرزاند و در این هوای بی هوایی آرام آرام دچار خفگی می‌شوم.
بعد از تو،
من مانده ام و عذاب نبودنت؛ وقتی که به نبودنت فکر می‌کنم و از درون می‌سوزم.
وقتی به یاد روزهایی که بودنت را نفهمیدم می‌اندیشم انگار دنیا در برابر چشمانم به آخر رسیده است و انتهایش همین لحظه‌ای ست که من می‌اندیشم.


چمدان دست تو و ترس به چشمان من است
این غم انگیزترین حالت غمگین شدن است
قبل رفتن دو سه خط فحش بده،داد بکش
هی تکانم بده،نفرین کن و فریاد بکش
قبل رفتن بگذار از تهِ دل آه شوم
طوری از ریشه بکش ارّه که کوتاه شوم

متن شکست عشقی طولانی برای استوری اینستاگرام


بودنت
خندیدنت
نگاهت صدایت…
این ها تمامِ قرص هاي‌ آرامش بخشِ دنیا را بی اعتبار می کنند…


جدایی تو
رفتن یک تن از کنار یکی دیگر نبود
رفتن تمام دنیای یک نفر بود، آن هنگام که تو تمام بودن من را در چمدان فراموشی گذاشتی و با خود به تاراج بردی. کاش از همان اول راه می دانستی بودنت برای ریه های خسته و بی کسم چون نفس بود. کاش می دانستی این خون نیست که در رگ های من جاری ست، بودن توست که قلبم را به تکاپو انداخت است تا تمام تو را در وجودم پمپاز کند.


دلم؛ برای خودم تنگ می شود
روزهایی که بیشتر می خندیدم
روزهایی که اتاق
هوای بیشتری داشت ،
روزهایی که تو را داشتم …


همش با خودم می گفتم؛
چطور نتونست بفهمه چقدر دوسش دارم
با این کـه با تمام بدیاش قبولش کردم و اونم اینو میدونست!


از یع جاعی بع بعد
تو زندگی پسرا صدای فندک میاد
تو زندگی دخترا صدای قهقهه هاي‌ بلند


نبودن‌هایی هست
که آدم را زمین گیر می‌کند!
هیچ وقت تمام نمی‌شود
بود نمی‌شود، پُر نمی‌شود.
همیشه می‌ماند، فراموش نمی‌شود
کهنه نمی‌شود، خورده می‌شود موریانه می‌شود
می‌اُفتد به جان زندگیت


وقتی تو را ندارم، سکوت سرد فاصله ها تنم را می‌لرزاند و در این هوای بی هوایی آرام آرام دچار خفگی می‌شوم.
بعد از تو،
من مانده ام و عذاب نبودنت؛ وقتی که به نبودنت فکر می‌کنم و از درون می‌سوزم.
وقتی به یاد روزهایی که بودنت را نفهمیدم می‌اندیشم انگار دنیا در برابر چشمانم به آخر رسیده است و انتهایش همین لحظه‌ای ست که من می‌اندیشم.


نیستی که ببینی چطور پای غصه های نبودنت آب شدم،
نیستی که ببینی چگونه در تار و پود اشک ها جای گرفته ام
نیستی که ببینی خاطره های کودکی ام مرور می شود،
خاطره هایی که گرمای دستان تو تکیه گاهش بود
خاطره هایی که به خود می بالیدم که تو را دارم….


‏انقد هیچ کس حواسش بـه من نیست کـه میتونم این گوشه کنارا بمیرم!


وقتی یه بار از عشقت شکست عشقی خوردی
درست مثل این می‌مونه که با ماشین بهت زده و داغونت کرده.
ولی وقتی می‌بخشی
درست مثل این می‌مونه که بهش فرصت دادی تا دنده عقب بگیره
و دوباره از روت رد بشه
تا مطمئن بشه چیزی ازت نمونده

این من هستم که وفادار خواهم ماند
این تو هستی که تنها بی وفایی از تو جا خواهد ماند!
این من هستم که آخرش می‌سوزم
این تو هستی که میروی و
من با چشم‌های خیس به آن دور دست‌ها چشم می‌دوزم …


جدایی تو
رفتن یک تن از کنار یکی دیگر نبود
رفتن تمام دنیای یک نفر بود، آن هنگام که تو تمام بودن من را در چمدان فراموشی گذاشتی و با خود به تاراج بردی. کاش از همان اول راه می دانستی بودنت برای ریه های خسته و بی کسم چون نفس بود. کاش می دانستی این خون نیست که در رگ های من جاری ست، بودن توست که قلبم را به تکاپو انداخت است تا تمام تو را در وجودم پمپاز کند.


باور کن

آنقدر ها هم سخت نیست فهمیدن اینکه بعضی ها می آیند

که نمانند

نباشند

نبینند

و تــو اگر تمامی دنیا را هم حتی به پایشان بریزی

آنها تمامی بهانه های دنیا را جمع می کنند

تا از بین آنها بهانه ای پیدا کنند که بروند دور شوند
که نمانند اصلا

پس به دلت بسپار وقتی از خستگی های روزگار پناه بردی به هر کسی

لااقل خوب فکر کن ببین از سر علاقه آمده، یا از سر … !

تا دنیایت پر نشود از دوست داشتن هایِ پر بغض

که دمار از روزگارت درآورد !


لعنتی تو تنها کسی بودی کـه موقع عصبانیتم بازم مثل قبل بهش اهمیت میدادم اما تو اینو نفهمیدی..!


خیلی سخته
ادای محکم بودن و در بیاری
خیلی سخته
به اجبار لبخند بزنی
خیلی سخته
همه به خوشبختیت حسرت بخورن
خیلی سخته
زندگی کنی
ولی خیلی وقت باشه که، واسه خودت مرده باشی

جملات طولانی شکست عشقی برای کپشن


زنده باد تاریکی
زنده باد تنهایی
زنده باد احساس ناب پوچی
بگذار خودم را دلخوش کنم. به دارایی ام؛ تاریکی، تنهایی و پوچی
من آن قمارباز پیر طمع کاری بودم که تو را به دنیا دادم و این سرمایه های جهنمی، تاریکی، تنهایی و پوچی، را در ازایش گرفتم. حال بگذار دمی دل خوش کنم با همین تاریکی و تنهایی و پوچی تا آن هنگام که درشکه چی آخرت مرا نیز سوار کند و به منزل ابدی ببرد.


تومعاشقه نمی دانی
اندام مرا پادشاهان بزرگ دنیا لمس کرده اند
موهایم درون تمام شعرهای تاریخ جاری ست
لبهایم آنقدر خون ریخته است تاکنون که بارها پیامبران منعش کرده اند
وخدا درهرپیامش آن را گناه کبیره دانسته است
آویزان شدن را درچوبه دار آموخته ای
چه می دانی چطور می شود برگردنم آویزان شوی
سینه هایم بزرگترین شیاطین را فرشته کرده است
ماه را کشیده روی زمین
قیصر را خواب ربوده است ….
تو معاشقه نمی دانی
دستی بزن به این موهایم
ببین کفر مطلق است
بنوش کمی از لبانم
جهنمی ست از حرارت ودرد
تو معاشقه نمی دانی


تـو با قلب ویرانه مـن چـه کردی؟

ببین عشق دیوانه مـن چـه کردی

در ابریشم عادت آسوده بودم

توبا بال پروانۀ مـن چـه کردی؟

ننوشیده ازجام چشم تومستم

خماراست میخانۀ مـن چـه کردی؟

مگر لایق تکیه دادن نبودم؟

تـو با حسرت شانۀ مـن چـه کردی؟

مرا خسته کردی و خود خسته رفتی

سفرکرده باخانۀ مـن چـه کردی؟

جهان مـن از گریه ات خیس باران

تـو با سقف کاشانه ي مـن چـه کردی؟


عشق تو
شوخی زیبایی بود که خداوند با قلب من کرد!
زیبا بود، امّا شوخی و حالا
تو بی تقصیری!
خدای تو هم بی تقصیر است!
من تاوان اشتباه خود را پس میدهم
تمام این تنهایی
تاوان جدّی گرفتن آن شوخی بود


جدا شدی، رفتی و ندیدی
که روزگار چگونه هر روز یک قطعه از پازل وجودم را جدا می کند و با خشم و غضب آنرا درون مشت‌ش پودر می کند و بر صفحه سیاه روزگارم فوت می کند. کاش دیرتر به تکه های قلبم برسد، بگذارد چند روز دیگر یاد تو را، آن لحظه های شادی که با تو داشتم را مرور کنم و دردی که سراسر وجودم را چون خوره می‌خورد فراموش کنم. آری! بی شک درد نبودن با تو ناشناخته ترین سرطان بی نشانه دنیاست به روحم زده و از درون مرا می‌خورد.


دیدمت انگار چیزى بر دلم تأثیر کرد
با نگاه ساده ات دنیاى من تغییر کرد
دیدمت با لحن آرامى صدایم کردى و
این دل مغرور در لحن صدایت گیر کرد
غرق آرامش مرا خواندى و گفتى میشود
با سوالم ذهنتان را هم کمى درگیر کرد؟
میشود با من بمانى! ساده… میخواهم تو را
جمله ای ساده دلم را بردو در زنجیر کرد
اندکی با شوق، بی وقفه نگاهت کردمو
در دلم گفتم که چشمانت دلم را پیر کرد!
رفتى و از دور میدیدم پر از دلشوره ای
تو نفهمیدى که عشقت در دلم تکثیر کرد
تیر اخر را زدی وقتی که گفتی عاشقم
عاشقت بودن مرا از هر تجرد سیر کرد


یادمه یبار وسط دعوا داد زد گفت:

انقد اخلاقت مزخرفه

کـه هیچ کسی رو جزء مـن نداری!

احمق بود دیگه نمیفهمید

انقد دوسش دارم

کـه نیاز بـه دیگران ندارم

همین حالا بـه اندازه مو هـای سرم

رفیق خوب دارم

اونو دیگه ندارم

تـو آخرین دعوا داد کشید گفت

انقد سرت با رفیقات گرمه

کـه اصلا منو نمی بیني

نمی خواست بمونه

دنبال دلیل می گشت


کاش می‌شد …
یه آگهی تجاری هم بود این شکلی …
دل گرفته‌تان را …
به بالاترین قیمت خریداریم …
شانه می‌دهیم …
سر بگذارید …
درد و دل کنید
و نترسید از بعد!
بعد از درد و دل هم
نخود نخود هر که رود خانه‌ خود …
نه دلی جا می‌موند …
و نه احساسی خَش می‌افتاد …


خدا می داند بین من و تو چند کوه، چند دره، چند رود و چند آبادی و شهر فاصله است. هر روز منتظر باد بر روی پشت بام خانه ام چون دیوانه ها این سو و آن سو می نگرم به حرکت ملحفه های پشت بام خانه همسایه چشم می دوزم تا دلنوشته هایم را برایت به جریان باد بسپارم. من حتی به لاغرترین نسیم هم دل خوش می کنم و به حرکت لاک پشتی اش امید دارم تا دلنوشته های نانوشته مرا در خورجین کهنه اش بگذارد و با عبور از کوه ها، دشت ها، رودها، آبادی ها و شهرها به تو برساند. کاش باد مراقب بوی عطری باشد که دوست داشتی و بر پیراهنم می زدی. این تنها رمز رسیدن به دلنوشته های من است برای تو


گاهی دست خودت نیست
دوست داشتن کسی
که می دانی نمی شود او را داشت
اما مطمئنی تا ابد
دوست داشتنش
تکه تکه ات می کند …


روزی با خود فکر می‌کردم اگر وی را

با غریبه اي ببینم دنیا رابه آتش می کشانم

اما امروز حتّي حاضر نیستم کبریتی

روشن کنم تا ببینم او کجاست

و چـه می‌کند


کاش بودی و می دیدی چگونه بعد از تو در چهاردیواری سیاه نبودنت اسیر شده ام؛ بی آب، بی غذا و حتی بعضی وقتها بی هوا. تنها تویی که می توانی فرق خنده های تصنعی مرا از واقعی تشخیص دهی. من هر روز برای همرنگ شدن با رنگ های دروغین اطرافم به عالم و آدم این خنده های تصنعی را تحویل می دهم. روحم پشت زندان این خنده ها اسیر و نالان نبودن را فریاد می زند. تنها تو و بودن تو کلید رهایی من از این زندان است.


چه زیبا گفت
ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﺧﺘﻪ ﺍﻡ …!!ﮔﺎﻫـــــﯽ ﺑﺎ ﮐﺴانی ﺳﺎﺧﺘﻪ!
ﮔﺎﻫــــــــﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ …!! ﮔﺎﻫــــــــــﯽ ﺑﺨﺸﯿﺪﻩ؛
ﮔﺎﻫـــــــــــﯽ ﻓﺮﯾﺐ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﻡ …!! ﮔﺎﻫـــــــــــــﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ!
ﮔﺎﻫـــــــــــــــﯽ ﺩﺭ ﺗﻨـــــــﻬﺎﯾﯽ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﻡ …!!
ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻝ؛
ﺯﻣﺎﻧﺶ ﺭﺳــــــﯿﺪﻩ ﮐﻪ ﺑﮕــــــــﻮﯾﻢ : ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﻤــــــــﺎﻡ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺩﺭﺱ “
ﺁﻣﻮﺧــــــــﺘﻪ ﺍﻡ “…!!
ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺧﻮﺷﺤـــــﺎﻟﻢ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﻡ
ﻫﺴﺘﻢ …!!
ﺷﺎﯾﺪﺳﺎﺩﻩ ﺑﺎﺷﻢ …!
اﻣﺎ ﺻﺎﺩﻗﻢ ..ﻣـــــــــــــﻦ ﺧﻮﺩﻡ
ﻫﺴﺘﻢ …!!
ﻭ ﺍﯾﻦ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﮐﺎﻓﯿﺴﺖ …


یه وقتایی باید رفت … !
اونم با پای خودت
باید جاتو تو زندگی بعضیا خالی کنی… !
درست تو شلوغیاشون
متوجه نمیشن چی میشه
اما بدون ، یه روزی ، یه جایی
بد جوری یادت می افتن …
که دیگه خیلی دیر شده … خیلی


شب نامه‌ای دیگر
شاید هزارمین
اندوهی مدام
یک اضطراب سرد
اینجا نشسته‌ای دراین خیال سرد
و بازم می‌خوام از گرمای تنت بنویسم
که اکنون سهم دیگران است
سانسور میکنم باز این نوشته را
فقط می‌نویسم ..
‏”هی داد رفته‌ای”
‏”هی داد رفته‌ای”


روزگاری بود که می گفتی تنها مرگ است که ما را از هم جدا می کند و من با لبخند می گفتم: هیسسس!
حال آن واقعیت تلخ رخ نمود و بر پهنه زندگی مان سایه شوم ش منزل کرد.
تو رفتی اما قلب من فهمید حتی مرگ هم قدرت این را ندارد تا فراموشی تو را به من غالب کند. تو چنان در روح و جان منی که هیچ اتفاقی قوی تر از بودنت نیست، حتی مرگ.


باد لاى موهایت مى پیچد
موهایت موج بر مى دارد
و در کرانه اى دوردست
اسب هاى ترکمن رم مى کنند!
چشم هاى تو ارتباطِ مستقیمِ باد و باران است
چشم هاى تو پیامبر باغچه و ناودان است
چشم هاى تو معجزه
چشم های تو ابر
چشم های تو..
آه اى معشوق!
عادت کرده ام به تنهایى
عادت کرده ام به سکوت
کمى نگاهم کن
تا صداى دریا بدهم!


تلخ تر از خود جدایی ها…
آنجایی است که بعدها آن دو نفر مدام باید وانمود کنند،
که چیزی بینشان نبوده…
که هیچ اتفاقی نیفتاده…
که از همدیگر هیچ خاطره ای ندارند…


لج می‌کنم … بد اخلاق می‌شم!
نه چیزی می‌بینم، نه چیزی می‌شنوم
نه چیزی میگم!
دست خودم که نیست
نمی‌دانی چه دردی دارد!
وقتی حالم در واژه‌ها هم نمی‌گنجد …
تو که نباشی، زندگی باید به کامِ من تلخ بشه


وقتی تو رفتی
تکیه گاه زندگی مان، ستون سقف آرزوهایمان و تمام بود و نبود دلخوشی هایمان با سونامی رفتنت فروریخت. حال ما مانده ایم، کشتی طوفان زده ای که تلاطم امواج بی رحم روزگار بند بند وجودمان را از هم می پاشد. پدر بودنت با اینکه عادت شده بود، تمام خوشبختی روزگارمان بود. کاش بودی و بار دیگر به نگاه پر از مهری یا به لبخند برآمده از جانی مهمان مان می کردی.


اهل شعرم… اهل تنهایی و درد…
پیشه ام فریاد است!! کاسبم… کاسب دل…
صادراتم شادی.و.. وارداتم غم ودرد…
دوستانی دارم سردتر از سردی برف…
گاه گاهی یخشان میشکند…
گاه گاهی دلشان می سوزد… ولی از روی ترحم…
سر زمینی دارم مردمانش همه دوست. ولی از روی ریا…
خنده ام می گیرد!!!
دلشان مرده ولی، لبشان خندان است…
گله از اهل تماشا دارم… گله از این همه حاشا دارم…
خنده ام می گیرد!!!
من خودم اهل تماشا هستم…
گاه گاهی دلی میسازم، میفروشم به شما…
تا به آواز صداقت که در آن زندانیست دل بی مهر شما تازه شود…
چه خیالی… چه خیالی…
خوب میدانم دلتان بی مهر است..

متن و جملات بلند و طولانی شکست عشقی و جدایی


وقتی کسی در کنارت هست
خوب نگاهش کن
به لبخند بین حرف‌هایش
به سبک ادای کلماتش
به شیوه‌ی نشستنش، راه رفتنش
به چشم‌هایش
همه را به خاطر بسپار
گاهی آدم‌ها انقدر سریع می‌روند
که حسرت یک نگاه سَرسَری را هم به دلت می‌گذارند!


بهار آمد
طبیعت زیبا و بهشتی باز رخ نمود و تمام موجودات زمین گذر از زمستان و آغاز روحبخش بهار جانانه را به هم نوید می دهند. گل بار دیگر دلربایی می کند و بلبل از شراب عشق او مجنون صحراگردی شده است. و اما در این هیاهوی زیبای بهاری، پدر چگونه باور کنم آنقد رعنا و با شکوه تو در تلی از خاک آرمیده است. چگونه باور کنم بهار و زیبایی هایش را بدون لبخندهای تو بگذرانم. کاش از مزارت گلی می رویید و بوی دستان پرمهر تو را برایمان به ارمغان می آورد. پدر بهار بی تو تا ابد زمستان است.


ﺗـــﻮ ﺭﺍ
ﺩﻭﺳـــت ﺩﺍﺭم…
ﭼﻪ ﻓـﺮﻕ ﻣﻰ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﭼــــﺮﺍ…؟
ﯾـــﺎ ﺍﺯ ﭼــــﻪ ﻭﻗـﺖ…!
ﯾـﺎ ﭼﻄـﻮﺭ ﺷـﺪ ﮐﻪ…!
ﭼﻪ ﻓـــــﺮﻕ ﻣﯿﮑـﻨﺪ…؟!
ﻭﻗﺘﻰ …
ﺗــﻮ ﺑـﺎﯾـﺪ ﺑـــﺎﻭﺭ ﮐﻨـﻰ،
ﮐـﻪ می کنـــﻰ…!

ﻣــﻦ نبـﺎﯾـﺪ ﻓـﺮﺍﻣــــﻮﺵ ﮐــﻨﻢ،
ﮐـﻪ ﻧﻤـﻰ ﮐــــﻨﻢ…!


وقتی دل ارزش خودش را از دست بدهد
وقتی چشمهایت دیگر اشکی برای ریختن نداشته باشد
وقتی دیگر قدرت فریاد زدن را هم نداشته باشی
وقتی دیگر هر چه دل تنگت خواسته باشد گفته باشی
وقتی دیگر دفتر و قلم هم تنهایت گذاشته باشند
وقتی از درون تمام وجودت یخ بزند
وقتی چشم از دنیا ببندی و آرزوی مرگ بکنی
وقتی احساس کنی تنهاترین هستی
چشمهایت را ببند و از ته دل بخند
که با هر لبخند روحی خاموش جان میگیرد
و درخت پیر جوان میشود


قیامت را ندیده ام اما رفتنت قیامتی را در دنیایمان به وجود آورده که هیچ چیز و هیچ کس رنگ و بوی زندگی ندارد. مدت ها در ایوان خانه مان حتی پرنده ای آواز نمی خواند. همانند ما و کاشانه مان که ریشه هایمان خشکید، دیگر هیچ گیاه یا درختی در باغچه مان غنچه نمی دهد. کاش یک روز بیایی، دستانم را محکم بگیری و آهسته آهسته مرا از زندان زندگی نجات دهی. بی تو من زندانی حبس ابدی هستم با یک عمر هم صحبتی با کوله بار غم و اندوه.


خدﺍﯾــــــــــــــــــــــــﺎ….
ﮔـــــــــــﺮﯾــــــــــﺴﺘــــﻢ ﺑـــــــــــــــﺮﺍﯼ ﺍو ﺍﺯﺗـــــــــــــﻪ ﺩﻝ . . .!
ﺗــــﻮﺑــــــــــــــــﺎﻭﺭﻡ ﮐﻦ…
ﺧــــــــــﺪﺍﯾــــــــﺎﺑﻪ ﺍﻭﺑﮕﻮﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻤـــــــــــــﺶ…
ﺣﺘـــﯽ ﺍﮔﺮﺑﻮﺩﻧﺶ ﻓﻘﻂ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﺍﯼ ﺑﺎﺷﺪ…
ﺑﺎﺍﻭﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ…
ﺣﺘـــــﯽ ﺍﮔﺮﻧﺪﺍﻧﺴﺘﻪ ﺑﺪﻯ کردم….
به اﻭبگوﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻤــــــــــــﺶ…
ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﭼﻪ ﮔﺬﺷــــــــــــﺖ…
ﻣﻬﻢ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣـﻦ ﻓﻘﻂ ﺑﺎاﻭﺷﺎﺩﻡ…
ﺑﮕﻮ ﺑـــــــــﻤـــــــــﺎﻧﺪ!!


گاهی زانوهایت
می شود تمام دنیایی که داری !
آنها را در آغوش می کشی
و فقط اینگونه می شود
تنهایی را تاب آورد
با یک آغوش خیالی . . .


رفتی؟
به سلامت …!
من خدا نیستم که بگویم
صدبار اگر توبه شکستی باز آی
آنکه رفت به حرمت آنچه
با خود برد حق بازگشت ندارد
رفتنت مردانه نبود
لااقل مرد باشد برنگردد
خط زدن بر من پایان من نیست
بلکه آغاز بی لیاقتی توست
این تو نیستی که مرا فراموش کردی
این منم که به یادم اجازه نمیدهم
حتی از نزدیکی ذهن تو عبور کند
صحبت از لیاقت است
محکمتر از آنم که برای تنها نبودنم
آنچه را که اسمش را غرور گذاشته ام برایت به زمین بکوبم
احساس من قیمتی داشت که تو برای پرداخت آن فقیر بودی …


چشمانت را بستی و رفتی
اما نمی دانستی در پس این رفتن تو چه غم ها و غصه هایی که بر سر ما خراب نشد
نمی دانستی با رفتنت سیاه شد تمام نقطه های رنگی درون دنیایمان.
نمی دانستی همان هنگام که چشمانت را بستی و فروغ نگاهت را از دنیای ما گرفتی، ما هم در تاریکی محض محو شدیم.
تو نور دنیای ما بودی، تو امید خشت خشت این کاشانه بودی و نمی دانستی
نمی دانستی چه آواری چه مصیبتی و چه سرگذشت شومی را با رفتنت به ما تحمیل میکنی


حالا که دلم را نمی خواهی
ساده می روم
اما
عکس هایم را پاره نکن
من در آن عکس ها
کنار ِ تو
لبخند نزدم
با تمام ِ جانم خندیدم …


یادت هست…؟!
روزی پرسیدی این جاده کجا میرود…؟!
و من سکوت کردم…
دیدی …! جاده جایی نرفت…!
آن که رفت ، تو بودی
راهی نمیبینم ، آینده پنهان است اما مهم نیست
همین کافیست که تو راه را میبینی و من تو را . . .


کاش یک شب مهمان هق هق من بودی
کاش می دیدی چگونه وجودم از نبودنت ذره ذره در نیستی حل می شود
کاش می شد عشقت را با یک کلیک از حافظه مغزم پاک می کردم
کاش دردهایم را در کیسه می ریختم و شب پشت در اتاقم می گذاشتم
کاش کاش کاش
تمام زندگی من پر شده از کاش های خیالی خودم و نبودن واقعی تو که ولم نمی کنند


سخت است کنترل اشک های شبانه ای که بر روی بالشت زیر سرت دفن میشوند

سخت است کنترل اشک های شبانه ای که بخاطر خاطرات گذشته و تلخی ان از دل چشم بیرون میریزد…

سخت است.بتوانی جلوی اشکهایی را بگیری که نبود کسی علت ان است

تمام شب های خود را با اشک های یواشکی سر کردم تا ارام شوم

تا در گذر لحظات عمر یاد عزیزانی باشم که میتوانستند کنارم باشند اما نیستند..


شب است
تمام فضای اتاقم
تمام فضای مغزم
پر شده از فکر او
کلنجار میروم با خودم با دلتنگی هایم با قلب له شده ام با غرور شکسته ام
سراغش را بگیرم؟ نگیرم؟ …بگیرم؟ …نگیرم؟
نزدیک صبح است
دل را به دریا زدم اما
“مشترک مورد نظر در حال مکالمه می باشد، لطفا بعدا تماس بگیرید”
بغضم ترکید، چشمانم گریست و من درون اشک هایم ذره ذره غرق شدم


مدت هاست نه به آمدن کسی دلخوشم…نه از رفتن کسی دلگیر…بی کسی هم عالمی دارد……خدایا!!!آنقدر تو خودم ریختم که از سرمم گذشت…دارم غرق می شم دستت کجاست؟!!…هی روزگار من به درک خودت خسته نشدی از دیدن تصویر تکراری درد کشیدن من؟؟؟…حرف دلت را امروز بزن! اگه امروز گفتی اسمش “حرف دل”اگه نگفتی فردا می شه “حسرت”…!!!…هییییییس!!!آروم حرف بزنید…غصه ها خوابیدن…!!!…می دونی چیه؟دوست دارم های الکی حالمو بهم میزنه!یعنی اگه یکی صادقانه بهم بگه ازت متنفرم بیشتر روم تاثیر میذاره!حتی ممکن عاشقش بشم……


کابوس می بینم
کابوس نبودن تو
کابوس از دست دادن خنده های مردانه ات
کابوس سرقت ناباورانه دلت
سراسیمه و لبریز از ترس
از خواب بر می خیزم تا به آغوشت پناه بیاورم
اما افسوس
از یاد برده ام که از ترس نبودنت به خواب پناه برده بودم.


باز “جمعه” با همان منوی همیشگی اش!
چشمانی که ولگرد خیابانهای بی تو شده اند
خاطراتی که بهانه های تنهاییم را دست به ڪمر زده اند
شاید جمعه منم!
که زماڹ روی دستم باد ڪرده
و تا ابد تاریخ انقضا خورده
که صبح تا شب جای خالیت را دوره ڪنم
و در آزمون هر شب نبودنت
چناڹ بیفتم ڪه
بمیرم!
جمعه منم!
که ملودی خنده هایت در دلم تاب می خورد
دردت به جانم:
تو هم که نیستی
اصلا بگذار ساده اش ڪنم
عجب زهر ماری ست جمــــــــــعه .


یادته میگفتی: من واسه دستام حرمت قائلم
یادته میگفتی: دستام فقط مال توه
یادته میگفتی:زندگیم تویی
یادته میگفتی: به چشم من تو از همه دنیا خوشگل تری
پس چی شد؟
من همه حرفاتو خوب یادمه ها
حالا نیستی و از سرمای نبودنت دستام یخ زدن
کجایی بی معرفت
دستاتو جز من به کی سپردی؟


وقتی دلت مثل من ترک برداشت
دیگر آمدن یا رفتن
بودن یا نبودن
هیچ فرقی نمی کند
آدم یک روز به جایی می رسد
که دلش می خواهد همیشه بخوابد
خواب چقدر خوب است
برای نداشتن ها …


 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا