سرگرمیمتن و اس ام اس

50 متن طولانی غمگین جدایی برای کپشن پست اینستاگرام

خیلی از اوقات ما نیاز داریم تا کمی تنها شویم تا بدانیم که چه اتفاقاتی در زندگی شخصی ما در حال رخ دادن است. غمگین بودن جزئی از زندگی ما انسان ها است. برای خیلی از افراد غمگین بودن از جدا شدن و جدایی بروز می کند. برای برخی دیگر تنها بودن غم انگیز هست.

غمگین بودن برای مدت طولانی برای انسان خوب نیست، اما احتمالا یک غم در زندگی هر شخصی وجود دارد که هیچ وقت قرار نیست از یاد برود. همانند زخم کهنه ای که همیشه ما را یاد آن اتفاق بد و غم انگیز می آورد. نگه داشتن غم و بروز ندادن آن می تواند برای هر کسی چه مرد و چه زن، افسردگی و دلسردی را به همراه داشته باشد.

بهتر است تا این غم را بروز دهید و خودتان را از این غم رها کنید تا احساس بهتری داشته باشید. خیلی از ما دوست داریم یک پیام برای شخصی که باعث غمگین شدن ما شده، ارسال کنیم. برخی دوست داریم تا یک پیام برای او ارسال کنیم و برخی دیگر دوست دارند در قالب کپشن پست اینستاگرام، توییت و استوری کردن، آن را انجام دهیم.

در هر صورت داشتن یک متن طولانی غمگین جدایی که زیبا و جذاب بوده و بتواند بخوبی مفهوم غم را بخوبی برساند، اهمیت بالایی دارد. در این لیست ما جملات بلند غم انگیز برای جدایی را قرار داده ایم تا بتوانید از آنها برای بروز غم خودتان استفاده کنید.


گفتند اشک بریز
خالی میشوی
خالی که نشدم هیچ…
پر شدم از بی کسی
که چرا کسی اشک هایم را
پاک نمیکند
و بگوید اشک نریز تو
من را داری


عصر جمعه بی کسی هایم
دو چندان می شود
بغض های سینه ام
گویی نمایان می شود
با چراغ یاد تو
در کوچه باغ خاطره
غصه های هر شبم
از من گریزان می شود..


می‌خواهم این راهی که من و تو آمده‌ایم را از ابتدا ویران کنم تا هیچ کس به اینجایی که ما رسیده‌ایم، نرسد.


اکنون تو رفته ای ، من هم خواهم رفت فرق رفتن تو با من این است که من شاهد رفتن تو هستم

در ادامه

تو رفتی و . . .

. . . من آن خاطرات را بعنوان یک ستایش واقعی از عواطف انسانی خویش

حفظ خواهم کرد .!!!


پیش روی من تا چشم یاری میکند دریاست
چراغ ساحل آسودگی ها در افق پیداست
در این ساحل که من افتاده ام خاموش
غمم دریا، دلم تنهاست


بهانه‌هایت برای رفتن چه بچگانه بود، چه بیقرار بودی زودتر بروی از دلی که روزی بی اجازه وارد آن شده بودی… من سوگوار نبودنت نیستم!! من شرمسار این همه تحملم.


تا زمانی کـه رسیدن بـه تـو امکان دارد

زندگی درد قشنگیست کـه جریان دارد

زندگی درد قشنگیست بـه جزء شبهایش

کـه بدون تـو فقط خواب پریشان دارد

یک نفر نیست تـو را قسمت مـن گرداند؟

کار خیر اسـت اگر این شهر مسلمان دارد!

خواب بد دیده ام اي کاش خدا خیر کند

خواب دیدم کـه تـو رفتی بدنم جان دارد

شیخ و مـن هردو طلبکار بهشتیم ولی

مـن بـه تـو او بـه نماز خودش ایمان دارد

این‌کـه یک روز مهندس برود در پی شعر

سر و سریست کـه با موی پریشان دارد

مـن ازآن روز کـه در بند توام فهمیدم

زندگی درد قشنگیست کـه جریان دارد


بعد از تو
خنده‌ هایم در همان خیابان‌ ها که با هم قدم زدیم
گم شدند
و جایشان را دادند
به بغضی که چشمانم را هر شب تر میکند
بغضی که نفسم را گرفته است
و تا سر حد مرگ میبرد مرا
بغضی که تا آخر عمرم قول همراهی داده است


یادت هست…؟! روزی پرسیدی این جاده کجا می‌رود…؟! و من سکوت کردم… دیدی …! جاده جایی نرفت…! آن که رفت، تو بودی راهی نمی‌بینم، آینده پنهان است اما مهم نیست همین کافیست که تو راه را می‌بینی و من تو را …


تنت بوی غریبه می دهد
و الّا سگ های محله
بیخود واق واق نمی کنند
از مردانگی بدور است
هرزگی ات را ببینم
و به رویت بیاورم
امشب جایت را
در شعرهایم جدا انداخته ام
خواستی بخواب
اما فردا
با اولین تلنگر باران بی کسی ام به چشمانم
بزن به چاک…!


هیــــــس! ساکتــــ
فریـــــــادت را بی صدا کن
بــــــغضت را نوش جان کن
و اشکــــــــ هایت را پنهان
اینجا هیچـــکس به فکر دیگری نیست
همه در تـــــــــــکاپوی خواسته های خویش هستند
و برای رسیــــــــــــــدن به مرادشان از تو هم می گذرند
شکـــــــ نکـــــن


تلخ‌تر از خود جدایی‌ها… آنجایی است که بعدها آن دو نفر مدام باید وانمود کنند، که چیزی بینشان نبوده… که هیچ اتفاقی نیفتاده… که از همدیگر هیچ خاطره‌ای ندارند…


عشق رو با هر شخصی تجربه نکن

عشق چیز قشنگیه

نذار ازش متنفر بشی

تنها بمون

سال ها تنها باش

اما روحت رو با کسی قسمت نکن

کـه نمیفهمتت

انقدر تنها بمون تا اون کسیکه

از درونت خبر داره پیدات کنه


عشق رو با هر شخصی تجربه نکن
عشق چیز قشنگیه
نذار ازش متنفر بشی
تنها بمون
سال‌ها تنها باش
اما روحت رو با کسی قسمت نکن
کـه نمیفهمتت
انقدر تنها بمون تا اون کسیکه
از درونت خبر داره پیدات کنه
از این ناراحت نیستم کـه
اونی کـه باید می‌شد نشد
از این ناراحتم
چرا با این‌کـه میدونستم اشتباهه
با سماجت تمام ادامه دادم
از این‌کـه واستادم
تا بـه بدترین شکل ممکن ببازم


خود نیز باور نداری رفته ای مرا باور داری اما رفتنت را نه تو نیز ماند دیگران نمی توانی باور کنی که رفته ای اما من می گویم به سلامت خوشبخت باشی و پیروز بی وفا


انصـاف نیـست،
کـه دنیـا آنقـدر کوچـک باشـد
که آدم هـای تـکراری را روزی صـد بـار ببینـیم…
و آنـقدربـزرگ بـاشـد
که نتوانیم آن کسی را که میخـواهیـم حتـی یـک بـار ببینیـم


عشق تو
شوخی زیبایی بود که خداوند با قلب من کرد!
زیبا بود امّا شوخی!!!!
حالا…
تو بی تقصیری!
خدای تو هم بی تقصیر است!
من تاوان اشتباه خود را پس می‌دهم…!
تمام این تنهایی
تاوان «جدّی گرفتن آن شوخی» بود


هیچ کس ویرانیم را حس نکرد
وسعت تنهائیم را حس نکرد
در میان خنده های تلخ من
گریه پنهانیم را حس نکرد
در هجوم لحظه های بی کسی
درد بی کس ماندنم را حس نکرد
آن که با آغاز من مانوس بود
لحظه پایانیم را حس نکرد


همیشه
در ناگهانی ترین لحظه، عزیزترین دارایی مان از دست می رود!

و ما درست همان موقع یادمان می افتد، چقدر “دوستت دارم” هایمان را نگفته ایم، ” از اینکه دارَمت شادترینم” را نگفته ایم..

همیشه دیر یادمان می افتد برای آنچه که داریم با خوشحالی شکر گوییم .

همیشه دیر می شود.‌..

و ما بعدَش، تمامِ اندوهمان از حرف هایی ست که نزده ایم


این روزها می‌دانم نیستی ولی
گاهی دلم تنگ می‌شود برایت
بـه رو نمیاورم
شبیه آن جوانی کـه تازه سیگار می‌کشد
تنهایی
با ترس
در خفا
در تاریکی
و بعد از هربار تمام کردن عطر می‌زند
و انگار نه انگار


تـو با قلب ویرانه مـن چـه کردی؟

ببین عشق دیوانه مـن چـه کردی

در ابریشم عادت آسوده بودم

توبا بال پروانۀ مـن چـه کردی؟

ننوشیده ازجام چشم تومستم

خماراست میخانۀ مـن چـه کردی؟

مگر لایق تکیه دادن نبودم؟

تـو با حسرت شانۀ مـن چـه کردی؟

مرا خسته کردی و خود خسته رفتی

سفرکرده باخانۀ مـن چـه کردی؟

جهان مـن از گریه ات خیس باران

تـو با سقف کاشانه ي مـن چـه کردی؟


لمسَــت کردم
ای کاش هیچگاه تن به خواسته ات نمیدادم
همیشه فکر میکردم تا یکی شدن تنها یه قدم فاصله داریم
اگر میدانستم روزی لمس تنت اینگونه فاصله می اندازد
بین من و تو بین این همه احساس
هرگز تن به هوسی نمیدادم که می پنداشتم
انتهای ِ عشق است


حقیقت اینه کـه هرچقدر بیشتر فرار کنی از فک کردن بهش، بیشتر مطمئن میشی کـه عاشق شدي و بیشتر اذیت میشی..


چه رسم جالبی است
محبتت را میگذارند پای احتیاجت
صداقتت را پای سادگیت
سکوت را پای نفهمیت
نگرانیت را پای تنهاییت
و وفاداریت را پای بی کسی
و آنقدر تکرار می کنند که خودت باور می کنی تنهایی و بی کس و محتاجی


در من
کوچه هاییست که با تو…
سفر هاییست که با تو…
روزهایست که باتو…
شبهاییست که با تو…
عاشقانه هاییست که باتو…
نگشته ام
نرفته ام
سر نکرده ام
آرام نیافته ام
نگفته ام
می بینی چقدر با تو کار دارم؟
زودتر بیا!


اکنون تو رفته‌ای، من هم خواهم رفت/ فرق رفتن تو با من این است که من شاهد رفتن تو هستم/ در ادامه تو رفتی و… … من آن خاطرات را بعنوان یک ستایش واقعی از عواطف انسانی خویش حفظ خواهم کرد.!!!


یادمه یبار وسط دعوا داد زد گفت:

انقد اخلاقت مزخرفه

کـه هیچ کسی رو جزء مـن نداری!

احمق بود دیگه نمیفهمید

انقد دوسش دارم

کـه نیاز بـه دیگران ندارم

همین حالا بـه اندازه مو هـای سرم

رفیق خوب دارم

اونو دیگه ندارم

تـو آخرین دعوا داد کشید گفت

انقد سرت با رفیقات گرمه

کـه اصلا منو نمی بیني

نمی خواست بمونه

دنبال دلیل می گشت


سرگرمی بودم،

همان روزهایی که فکر کردن به تو قند توی دلم آب میکرد و گونه هایم را گل می انداخت…

سرگرمی بودم،

همان شب هایی که از سردی نگاهت،از جانم نگفتن هایت تا صبح آشفته میخوابیدم و از بغض این پهلو به آن پهلو میشدم…

سرگرمی بودم،

همان ماه ها و سالهایی که روی هر اسمی جز اسمِ تو خط زدم و هر دستی غیر دستِ تو را پس زدم…

سرگرمی بودم،

تمام آن ثانیه هایی که شیرین ترین آرزویم داشتنِ تو بود اینجا کنارم، برای همیشه…

دلگرمی که نه تو با ارزش ترین داشته ی من بودی،

شیرین ترین خواسته ام،

سرگرمی بودن برایت کمی بی انصافی بود


هیچ کس ویرانیم را حس نکرد/ وسعت تنهائیم را حس نکرد/ در میان خنده‌های تلخ من، گریه پنهانیم را حس نکرد/ در هجوم لحظه‌های بی کسی، درد بی کس ماندنم را حس نکرد/ آن که با آغاز من مأنوس بود، لحظه پایانیم را حس نکرد.


از این ناراحت نیستم کـه

اونی کـه باید می‌شد نشد

از این ناراحتم

چرا با این‌کـه میدونستم اشتباهه

با سماجت تمام ادامه دادم

از این‌کـه واستادم

تا بـه بدترین شکل ممکن ببازم


دیروز کودکی در امتداد کوچه‌های پر از بی کسی این شهر شلوغ؛ دست تمنایی به سویم دراز کرد؛ خالی‌تر از تمامی آرزوهای کودکانه؛ دنیا عوض شده است؛ کودکان به دنبال نان‌اند و ما به دنبال عشق …!


تکرار مسواک زدن در همه شبها، دندانها را سفید می کند
و تکرار خاطرات در همه شبها،
موها را . . .
ﮔـــﺎﻫﯽ ﻋﻤﺮ ﺗﻠﻒ می شوﺩ ؛
ﺑﻪ ﭘـــﺎﯼ ﯾﮏ ﺍﺣﺴﺎﺱ .…
ﮔـــﺎﻫﯽ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺗﻠﻒ می شود ؛
ﺑﻪ ﭘـــﺎﯼ ﻋﻤﺮ !
ﻭ ﭼﻪ ﻋـﺬﺍﺑﯽ می کشد ،
ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻫــﻢ ﻋﻤﺮﺵ ﺗﻠﻒ می شود ؛
ﻫــﻢ ﺍﺣﺴﺎﺳﺶ…..!
پاییز از مهر شروع نمی شود، پاییز از بی مهری ها شروع میشود……


خودت را از کسی پس نگیر شاید این تنها چیزیست که او دارد، وقتی میگویی دوستت دارم اول روی این جمله فکر کن، شاید نوری را روشن کنی که خاموش کردن آن به خاموش کردن او ختم شود…


قصه به پایان رسید و من همچنان در خیال چشمان سیاه تو ام که ساده فریبم داد ! قصه به پایان رسید و من هنوز بی عشق تو از تمام رویا ها دلگیرم …


چه زیباست به خاطر تو زیستن و برای تو ماندن و به پای تو سوختن… چه غم انگیز است دور از تو بودن و برای تو گریستن و به عشق و دنیای تو نرسیدن… ای کاش می‌دانستی بدون تو و به دور از دستان مهربانت چه تلخ است.


می بخشم کسانی را که هر چه خواستند با من ، با دلم ، با احساسم کردند

و مرا در دور دست خودم تنها گذاردند و من امروز به پایان خودم نزدیکم ،

پروردگارا. به من بیاموز در این فرصت حیاتم آهی نکشم برای کسانی که دلم را شکستند


هیچ پیام خداحافظی به این اندازه دردناک نیست که اوقات خود را با شخصی بگذرانید و فکر کنید که او نیمه گمشده شماست و سپس مجبور شوید از وی جدا شوید. مهم نیست چطور شروع شده است، اما همیشه با انتشار عظیم احساسات تکان دهنده پایان می‌یابد.


 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا