سرگرمیمتن و اس ام اس

129 متن کوتاه احساسی برای کپشن پست و استوری

احساس همیشه بر انسان قالب بوده است. این احساس هست که به انسان عشق، محبت، مهربانی، ایثارگری، دوست داشتن را می دهد. مهم تر از خود احساس، بروز دادن و ارائه حسی خاص به کسی هست که شما قصد دارید با او آن احساس را در میان بگذارید. پیدا کردن یک متن خوب و کوتاه که بتواند در سریع ترین زمان حس را به طرف مقابل انتقال داد، خیلی مهم است. اگر به دنبال یک متن کوتاه احساسی برای کپشن پست، استوری اینستاگرام ، دایرکت، ارسال پیام و اشتراک گذاری در انواع شبکه های اجتماعی و یا حتی سایت خود هستید، در سایت کوک باش متن و جملات جذاب و پر از معنی را قرار داده ایم. اکثر متن های کوتاه احساسی این مطلب مضمون عاشقانه دارد.

در برخی موارد نیاز هست تا اط مطالب بلندتری برای ابراز احساسات استفاده کنیم. متن طولانی احساسی یکی از بهترین کارها برای بیان احساسات خاص با توضیحات بیشتر است. ضمن اینکه این جملات برای کپشن اینستاگرام جذابیت بیشتری دارد.

در مطلب دیگری در مورد متن کوتاه عاشقانه، جملات زیبا و جذابی را برای شما قرار داده ایم که می توانید از آنها استفاده کنید.


به خدا که زندگی بی تو

از من بر نمی‌ آید!

جز آنکه با دوست داشتنت قدم بزنم

جای خالی‌ ات را بغل کنم


مجنون که می شوی لیلی شدن را کم می آورم…
آوای دلت را با کدامین ساز عاشقی می شود نواخت…؟
بند بند وجودم تار می شود… دلم به لرزه می افتد…
لیلی شده ام…؟؟


گاهی…

آنقدر دلم هوایت را میکند

که شک میکنم

به اینکه این دل مال من است

یا “تو”…


من در منظومه ی عشق
سیاره ی احساسی هستم
که تا قیامت
به دور دوست داشتنت می گردم..


و مگر زندگی

چیزی غیر از داشتن توست ؟!

نمی‌ دانم چرا

وقتی به آغوش می‌گیرمت

دیگر به هیچ چیز فکر نمی‌کنم

شاید آغوش تو

بُن بستِ تمام افکارم است


لب‌ هایت را با بوسه‌ ای می‌بندم
باور کن بوسه نمی‌فهمد ,
آزادی بیان یعنی چه …


تو بریدی

من دوختم

تو دل

من چشم به راهت . . .


به خدا خواهم گفت جای باران بهار
دلمان تشنه ی احساس شده عشق ببار…


و تن من كلمه‌ ايی كه در آن می‌ نشيند

تا نغمه‌ يی در وجود آيد

سرودی که تداوم را می‌ تپد …


دچار یعنی
دو چشم داری
ولی حواست…
چهار چشمی پی یکیست…


تنها مسافری که دلم بازگشتش را نمیخواهد

قاصدک ایست که آرزوی آمدن تو را در آن دمیدم …

“تو” برگرد…

قاصدک را چشمی در راه نیست…

تو را من چشم در راهم…


اجازه نده کسی باهات بد رفتاری کنه
فقط بخاطر اینکه میترسی از دستش بدی…


دوست داشتن تو

نه عادته، نه دست خودمه

دوست داشتن تو

مثل نفس كشيدن واسه زنده موندنه


خوشبختی میتونه
داشتن آدمی باشه که
بلده حتی از راههای دور هم
حالت رو خوب کنه…


این شعرها را باید گذاشت در کوزه و آب شان را خورد

وقتی هنوز عرضه ندارند تو را عاشق کنند !


بهترین حس دنیاست
وقتی میدونم
اول و آخرش مال خودمی…


چه آرامشی در من است وقتی با منی

و چه آشوبیده‌ ام بی تو !

دور نشو، مرا از من نگیر

من حوالی با تو بودن را دوست دارم


مگر لایق تکیه دادن نبودم؟
تو با حسرت شانه من چه کردی؟
مرا خسته کردی و خود خسته رفتی…
سفر کرده! با خانه من چه کردی؟


این شعرها را باید گذاشت در کوزه و آب شان را خورد

وقتی هنوز عرضه ندارند تو را عاشق کنند !


هر دو جا مانده ایم
تو در دلِ من
من از دلِ تو…


دوست دارم از ته دل٬ دلی که پر پر میزنه

دلی که ساز عشقتو از همه بهتر میزنه

دوست دارم حتی اگه یه شب به خواب من نیای

عاشقتم مثل همه حتی اگه منو نخوای


اینجا… بدون تو….
آخر هفته های من، “شنبه” ترین روز هفته است….
راستی حالِ آخرِ هفته های تو چطور است؟…


از تنهاییم ژاکتی بافتم که به گرمی هیچ آغوشی نیست..

ولی بی منت گرم استلطف کن پیش من از دلبر و معشوق نگو
پیش یک آدم معلول نباید بدَوی…


سفید می پوشند تا سیاه نپوشیم…
بخاطر این عزیزان لطفا در خانه بمانیم…


من تو را دوست می‌ دارم

و شب از ظلمتِ خود

وحشت می‌ کند


کاش همه می فهمیدند که
دل بستن به کلاغی که دل دارد،
بهتر از
دل باختن به طاووسی است
که فقط ظاهر خوشگل دارد!


“عزیز بودن” جرم نیست

امتیازیست که “تو” در قلب من داری و “خیلی ها” ندارند


روزهایم را خیابان های شهر می گیرند

شب هایم را ، خواب های تو

“بیولوژی” هم نخوانده باشی ، می فهمی چه مرگم شده است !


هر دو جا مانده ایم
تو در دلِ من
من از دلِ تو…


خیال می‌ کنم شهرهای دنیا

نقطه‌هایی خیالی‌ اند روی نقشه‌ جغرافیا

همه‌ شهرها … جز یک شهر

شهری که عاشقت شدم آن‌جا

شهری که خانه‌ من شد بعد از تو


تمام چیزهایی که درباره تو
در سرم هست٬ده ها کتاب میشود..
اما تمام چیزی که در دلم هست٬فقط دو کلمه هست..
دوست دارم. .


تا گرمی آغوش تو هست

ایمان نمی آورم ، به آغاز فصل سرد . . .


لطف کن پیش من از دلبر و معشوق نگو
پیش یک آدم معلول نباید بدَوی…


سفید می پوشند تا سیاه نپوشیم…
بخاطر این عزیزان لطفا در خانه بمانیم…


در آغوش هم

در اين دايره‌ بى‌ پايان

من امتداد توام

يا تو امتداد منى ؟


خدا ” تو ” را که می آفرید
حواسش
پرت آرزو های من بود !
شدی همان آرزوی من …!


خوش به حال ماهی ها

تکلیفشان معلوم است

هوایی که می شوند ، می میرند


من بی تو در غریب ترین شهر عالمم
بی من تو در کجای جهانی که نیستی؟…


بخند همسر من

تو که می‌خندی، زندگیِ من

رنگ دیگری به خود می‌ گیرد

غم‌ هایم فراری می شوند

تا می‌ توانی بخند


در باران …
همه تندتر راه می روند !
تنها منم که ایستاده ام
و با چشمانم به تو فکر می کنم !


نشود فاش کسی آنچه میان من و توست

تا اشارات نظر ، نامه رسان من و توست

گوش کن ، با لب خاموش سخن میگویم

پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست


گلی نزد به سرم زندگی ، اجازه دهید
خودم گلی بگُذارم سر مزار خودم…


جغرافیای کوچک من بازوان توست

ای کاش تنگ‌ تر شود

این سرزمین به من


امروز حرفهایم آنقدر شیرین است
که فکر میکنم …
در دهان من تو لب وا کرده ای !


تا میخواهم از تو دل بکنم ، صبر می آید …
چقدر دوست دارم این عطسه های زمستانی را . . .


چه حکایت عجیبی است هوای پاییز

تنها را تنها تر می کند و عاشق را عاشق تر . . .


با خبر باش پس از ظلمت این چند صباح
صبح دولت بدمد شادی ما پشت در است…


تا قبل از در آغوش گرفتنش

گمان می‌ کردم، زندگی فقط زنده بودن است


از رادیو دست میکشم
موجی زیباتر از موهای تو نخواهم یافت !


آدم در مورد بقیه خیلی راحت میتونه بگه :

“فراموشش کن” . . .


بعد مُدتی اتفاقی عکستو دیدم،
دیگه مثل قبل خوشگل ترین نبودی،
یه آدم معمولی بودی …….


جغرافیای کوچک من بازوان توست

ای کاش تنگ‌ تر شود

این سرزمین به من


آنقدر عزیزی
که به دل نمی نشینی!
تو به جانم نشسته ای
به جان همه ی آرزوهایم


گاهی آنقدر دلم هوایت را میکند

شک میکنم به اینکه ، این دل مال من است یا تو . . .


دختری باید باشد
تا زندگی
به احساسی ترین
شکل ممکن
تحقق یک رویا شود…


تا قبل از در آغوش گرفتنش

گمان می‌ کردم، زندگی فقط زنده بودن است


همیشه یه نفر هست
که شنیدن صداش
مثل گوش دادن به یه آهنگ
می تونه آرومت کنه


گفته بودم بی تو سخت میگذرد بی انصاف !

حرفم را پس میگیرم

بی تو انگار اصلا نمیگذرد . . .


اگر دارم دلی آرام

فدای دوست می سازم

در این دنیای بی حاصل

به لطف دوست می نازم


ولی باید بدونی
حس خوبی رو که کنار
تو دارم…
هیچ کجا و کنار هیچکس ندارم……


بيا اى روشن

اى روشن‌ تر از لبخند

شبم را روز كن

در زير سرپوش سياهى‌ ها

دلم تنگ است …


خیالت راحت …
این آدمها ، این لبخند ها
هیچ کس و هیچ کدام
وفاداری ام به “تو” را سست نمی کند !


من اما بعد از رفتنت

آلزايمر را ترجيح می‌ دهم

به بودن با آدمی كه بخواهد

مدام يادآور تو باشد


هنوز باران چشمانم برایت بارانیست
دلم را ببین غرق در تنهاییست
تنهایم نگذار
هنوز دلم تنگ است برای نگاهت


زمانی کوه بودم !

حالا دیگر آدم شده ام که به هم برسیم !


همزادِ تاریکی

پشتِ گل احساسم
صدای پای شب می آید…


باخیالت زنده‌ ام

رویای من تعبیر شو

در كنارم زندگى كن

در کنارم پیر شو …


نکند فکر کنی در دلِ من یادِ تو نیست
گوش کن،
نبضِ دلم زمزمه اش با تو یکیست …


در انتهای نگاهت کلبه ای می سازم

تا نتوانی بگویی از دل برود هر آن که از دیده برفت !


و پنج شنبه می آید
که یادمان بیاورد کسی بود
که فکرش را نمیکردیم یک روز نباشد…


این‌ گونه که تو عشق می‌ پراکنی

بعید است از خاک آفریده شده باشی

مانده‌ ام خدا تو را از عشق آفریده

یا عشق را از تو …


گاهی یک مرد
بهانه دلخوشی یک زن میشود و
یک زن بانی خوشبختی یک مرد…
زندگی کوتاه است کاش بهانه و بانی باشیم…


آنان که پاره های روح خود را برای التیام درد دیگران می بخشند

از همه به خدا شبیه ترند !


اگر امکان آن باشد عقب برگردد این تقویم
یقینا فرق خواهد داشت با تو طرز برخوردم…


آغوشت را تنگ‌ تر کن

بگذار کمی تو را نفس بکشم

بگذار حس کنم دنیا

آنقدرها هم دست نیافتنی نیست


تو
کمی عمیق تر نگاهم کن !
مثل آفتاب زل بزن
توی چشم هایم و قشنگ ترین
اتفاق صبح هایم باش …


دل داده ام بر باد هر چه بادا باد

مجنون تر از لیلی شیرین تر از فرهاد

ای عشق تو از آتش نسب داری

تنها تو می مانی و ما می رویم از یاد


تو دریا شو
من قول میدم خودم تو موجت جون بدم…


لبخندهایت را به چشمانم بیاویز

این زندگی بی خنده‌ هایت

خنده‌ دار است


پی نجوای رفتن نباش

در غیبت لبخند تو گم می شوم !


می خواهم کمی نفسم بند بیاید!
ترجیحا در آغوش تو……


چشمانم خسته است و نبض ذهنم افتاده

کاش نگاهت یک قدم نزدیک تر بود !


در آخرین عکسمان آنقدر مرا دوست داری
که باورم نمیشود ” رفته ای “…


همراهت می‌ آيم تا آخرِ راه

و هيچ نمی‌ پرسم هرگز

با تو اول کجاست ؟

با تو آخر کجاست ؟


امواج نگاهت اعتیاد آور است

زیبایی تو فراتر از باور است

در قاب نگاه چشم من لبخندت

لبخند لیلی بلکه زیباتراست


بهترین حس اینه که
تمام مدتی که از دور دوستش داشتی
دوست داشته ….


دلم پر است از تو

از هوایت

از طعم نگاهت

از فکر و خیالت

و این یعنی عشق


بوسه از پیشونی…

بوسه ایه که از دل بر میاد

بوسه ایه که عمیق و عاشقانه س

سرشار از یه عالمه حس پاک و قشنگ…


هیچ احساسی
بهتر از یه پیام غیر منتظره ،
از کسی که دلتنگشی نیست…


فراوان دوستت دارم

داغ‌‌ تر از آتشفشان‌ های فعال

و عمیق‌ تر از مسیر شهاب‌ ها

خیلی دوستت دارم


گاهی سکوت که میکنی
فکر میکنند جوابی نداشته ای که بدهی!
غافل از این که داری میسوزی تا فقط حرمت واژها را نگه داری!


و شاید ما را در پسِ
این دوری دیداریست……


مرا جوری در آغوش بگیر

که انگار فردا می‌ میرم

و فردا چطور !؟

جوری در آغوشم بگیر

که انگار از مرگ بازگشته‌ ام


بارانی در کار نیست …!

فقط چشمانم

به آن لبخندی که

در آخرین عکست

جا گذاشته ای حساسیت دارد!


کمک کن حس کنیم بعد از نبودن
هنوزم میشه بود و زندگی کرد!…


من و تو زنده موندیم و به سختی زندگی کردیم

واسه یه لحظه آرامش

ما هر کاری بگی کردیم


من با تو بود که فهمیدم

آرامش یعنی

بودن میان آغوش کسی

که دوستش داری …


گفتند که نامحرمی و بوسه حرام است!
دل گفت که محرم تر از این عشق کدام است؟ ‌…


دوستت دارم را

آهسته بگو، آرام بگو … نرم نرم

می‌خواهم عشق به خورد جانم برود


بهترین حس اینه که بفهمی
تمام مدتی که از دور دوستش داشتی
دوست داشته……


تو را باید مفصل بوسید

جواب نمی‌ دهد

یکی دوتایش


درد بی مادری ای کاش دوایی می داشت
فاطمیه شده و اشک دمادم داری…


همه را محض تو دادم به فنا

فقط از عشق

تو ماندی بخدا


شب میلاد من ِ بی کس و کار است ولی
باید امشب بروم شام غریبان خودم…


لباس گرم نمی‌ خواهد این هوای سرد

تو هستی

دلم قرص است …


از روز اول با تو در پرواز دانستم
پروانه ها در پیله دنیا را نمی فهمند…


به تو که فکر میکنم
بی هوا لبخند میزنم
انگار سالها باتو زیسته ام…


دیوانه ها

با خودشان حرف نمی‌ زنند

آن‌ ها فقط تمام روز را

به کسی که نیست

بلند بلند فکر می‌ کنند


ذوق اولین دوستت دارم…
بغض آخرین بغل …
هیچ وقت فراموش نمی شه…!…


صدایم که می‌ کنی

دستم را هم بگیر

اعتباری نیست

دیدی بال درآوردم پرواز کردم


پارادوکس یعنی
ندارمت و گاهی
فکر از دست دادنت دیوانه ام می کند……


 

خیال خوب تو

لبخند می‌شود به لبم

وگرنه اين منِ ديوانه غصه‌ ها دارد


هیچوقت
هیچکس به اندازه ی من
دوستت نخواهد داشت!
این تو ، این تمامِ آدم ها……


دوست داشتنت

که پر می‌شود در من

می‌ زند به لب‌ هایم

آنجاست که می‌ بوسمت


فاصله شاید دلتنگی بیاره
اما دل آدما رو به هم نزدیکتر میکنه……


 

و جهان چقدر در برابر

چشمانم كوچک می‌ شود

آنگاه كه به سادگى يک لبخند

جهانم در دستانت جا می‌ شود


آسمون عاشق گل بود
گریه می کرد که گل بخنده……


محکم بغل بگیر مرا

تا که بگویم به همه

او فقط جان من و

یار من و مال من است


کمترین مهربانی می تواند این باشد
که در انتهای شب ؛
برای آرامش یکدیگر
دعا کنیم……


عمر که بی‌ عشق رفت
هیچ حسابش مگیر

آب حیات است عشق
در دل و جانش پذیر


این قلب ترک خورده ی من
بند به مو بود
من عاشق او بودم و او عاشق * او *بود……


باز هم هوای تو

چه بی گدار می‌ زند به سر

چه بی گدار می‌ زند به شب

چه بی گدار می‌ زند به جان


در آغوشم که می‌ گیری

معاهده‌ های صلح تاریخ را به چالش می‌ کشی

عطر پیراهنت

بهترین سفیر صلح جهان است


جنگ نابرابریست!
من با دست خالی
شب با هجوم خاطره…!…


شده باران بزند

خاطره‌ ای درد شود

بی تو هر شب منم و

صد شب بارانی و درد


دست بردار
از دوست داشتن آدمی که
از جنس یخ است
قلب و احساسش…!…


مرا به بوی خوشت

جان ببخش و زنده بدار

که از تو چیزی از این بیشتر نمی‌ خواهم


ما هر سه به دلیلی آفریده شدیم

خورشید برای تابیدن

باران برای باریدن

و من برای دوست داشتن تو


محدودم کن

به دوست داشتنت

دلم می‌خواهد جز تو

چیزی به چشمِ دل نیاید …


 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا